به عالم حاصلی جز غم ندارم
ولی یک جو غم عالم ندارم
به جز غم در جهان همدم ندارم
وگر غم هم نباشد غم ندارم
چنان خو کرده ام با غم که گر غم
ندارم خاطر خرم ندارم
بهر جورم که خواهی امتحان کن
که من در صبر پائی کم ندارم
از آن خو با جفا دارم که هرگز
وفا چشم از بنی آدم ندارم
کسی کابم زند بر آتش دل
به غیر از دیده ی پرنم ندارم
من و جام دمادم ز آن که بی می
امید زندگی یک دم ندارم
به دل بس داغ دارم لیک در دل
رفیق اندیشه ی مرهم ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر مویی سر عالم ندارم
چه عالم چون سر خود هم ندارم
چنان گم گشتهام از خویش رفته
که گویی عمر جز یک دم ندارم
ندارم دل بسی جستم دلم باز
[...]
امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
اگر افزون شود خرّم نگردم
وگر نقصان کند ماتم ندارم
همه عالم دمست و این عجبتر
[...]
اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
به دوران وصالت غم ندارم
به ریش هجر تو مرهم ندارم
مسلمانان به درد روز هجران
گرفتارم ولی همدم ندارم
که گوید حال زارم با تو هم باد
[...]
که یاری روز و شب جز غم ندارم
به غیر از خون دل همدم ندارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.