گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

دل هر کس به کاری خوش من و عشق نگاری خوش

که چون عشق نگاری خوش نباشد هیچ کاری خوش

چه خوش روزی بود خرم چه خرم روزگار خوش

که باشد دوستی از دوستی یاری ز یاری خوش

برآر امیدش ای امیدگاه من که خوش باشد

کند امید گاهی گر دل امیدواری خوش

به کاری کرده خوش از کارها دل هر یک از یاران

دل خود کرده ام من هم به کار عشق یاری خوش

نگارا گاه گاه از وعده ای خوش کن دل ما را

چه خوشتر ز اینکه باشد بیدلی از انتظاری خوش

مدار ای ناصح بیکار با ما میکشان کاری

تو کاری بهر خود خوش کن که ما داریم کاری خوش

چو دلبر خوش نکرد از وصل خود یکبار ما را دل

دل خود ما به یاد وصل او کردیم باری خوش

نوید وعده ای گر بشنود روزی رفیق از تو

به امید وصالت بگذارند روزگاری خوش

 
 
 
سنایی

الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش

شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش

سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را

چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش

همی بوییم هر ساعت همی نوشیم هر لحظه

[...]

حافظ

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش

معاشر دلبری شیرین و ساقی گُلعِذاری خوش

الا ای دولتی طالع، که قدرِ وقت می‌دانی

گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش

هر آن کس را که در خاطر ز عشقِ دلبری باریست

[...]

هاتف اصفهانی

شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش

کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش

دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این

اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش

خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم

[...]

سحاب اصفهانی

خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش

جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش

نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم

که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش

نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه