گنجور

 
رفیق اصفهانی

بی وفا یار من از یاری من عار مدار

عار از یاری یاران وفادار مدار

گاهی از لطف فکن جانب من هم نظری

نظر لطف همین جانب اغیار مدار

خسته زین بیش ز بیماری هجرم مپسند

شربت وصل دریغ از من بیمار مدار

از پرستاری ما پای به یک بار مکش

از نگهداری من دست به یک بار مدار

من خود آزار تو را راحت خود می‌دانم

لطف کن دست ز آزار من زار مدار

مکن از مطرب و می منع من ای شیخ برو

من بتو کار ندارم تو به من کار مدار

بخت یاری کند و یار شود یار رفیق

غم بسیار مخور انده بسیار مدار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode