بود که درگذرند از گناهکاری ما
که بیش از گنه ماست شرمساری ما
شدت چه زود فراموش عهد یاری ما
به یاری تو نه این بود امیدواری ما
جفا و جور تو با ما به اختیار تو نیست
چنانکه نیست وفا با تو اختیاری ما
به پاکدامنی ما هنوز نیست کسی
اگر چه شهره ی شهر است میگساری ما
بود قرار پس از کشتنش، چو می ماند
به بیقراری سیماب، بیقراری ما
به تن نزار و به دل زار تا به کی باشیم
ببین نزاری ما رحم کن به زاری ما
کنون ز لطف به مرهمی وگرنه چه سود
ز کار چون گذرد کار زخم کاری ما
ندیده عاشقی و طفلی و نمی دانی
فغان و ناله ای غیر از خروش و زاری ما
به خویش دشمن و با خصم دوستیم، رفیق
طریق دشمنی اینست و دوستداری ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما
که در تو کار نکردست درد کاری ما
شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم
عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما
گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف
[...]
نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امیدواری ما
بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
[...]
قرار می برد از خلق آه و زاری ما
باین قرار اگر مانده بیقراری ما
شویم گرد و بدنبال محملش افتیم
دگر برای چه روزست خاکساری ما
خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد
[...]
شکست رنگ می از ترک میگساری ما
نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما
کم است اشک برای سیاهکاری ما
مگر کند عرق انفعال یاری ما
نماند در دل خم نم ز میگساری ما
[...]
به سر گشودن خمهای می چو دست زدیم
کسی نکرد چو پیمانه دستیاری ما
تو غنچه گل و ماخار، اگر شوی هم بزم
به عزتت چه زیان می رسد ز خواری ما؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.