جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیریت زندگانی
بگفت اندرین نامه حرفی است مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندانی
تو، به کز توانائی خویش گوئی
چه میپرسی از دورهٔ ناتوانی
جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا
نماند در این خانهٔ استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی، مده رایگانی
هر آن سرگرانی که من کردم اول
جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی
چو سرمایهام سوخت، از کار ماندم
که بازی است، بیمایه بازارگانی
از آن برد گنج مرا، دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: جوانی روزی از پیری درباره زندگی در دوران پیری سوال میکند. پیر در پاسخ توضیح میدهد که جوانان نمیتوانند معنای واقعی پیری و ناتوانی را درک کنند. او به جوان یادآوری میکند که زیبایی و جوانی پایدار نیست و روزی از بین میرود. همچنین به او هشدار میدهد که زمانهایی که به سرگرمی پرداخته به جای استفاده از تواناییهایش باعث بیشتر شدن مشکلاتش شده است. در نهایت، پیر از تجارب خود در زندگی تمثیل میآورد و میگوید که گنج واقعی را در خواب غفلت از دست داده است.
هوش مصنوعی: جوانی یک روز از پیرمردی پرسید که زندگی در سن پیری چگونه است و چه طعم و حال و هوایی دارد.
هوش مصنوعی: در این نامه نکتهای وجود دارد که معناش را تنها در زمان پیری میتوانی بفهمی.
هوش مصنوعی: تو که قدرت و توانایی داری، چرا از کسانی که در ناتوانی به سر میبرند، سوال میکنی؟
هوش مصنوعی: جوانی که خوب و با توجه باشد، مانند پرندهای زیباست که در این خانهٔ خشک و بیروح نمیتواند بماند.
هوش مصنوعی: اگر چیزی که من به تو به صورت رایگان بخشیدم، از دست تو میرود، پس اگر میتوانی، آن را برای من نیز به رایگان نده.
هوش مصنوعی: هر شادی و خوشحالیای که من در این دنیا تجربه کردهام، جهان قبل از من به اندازهای بیشتر از آن، شادی و خوشحالی را سپری کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که تمام داراییام از بین رفت، از فعالیت و تلاش بازماندم، زیرا زندگی همچون یک بازی است و بدون داشتن سرمایه، تجارت و بازار برایم بیمعنا میشود.
هوش مصنوعی: در حالی که من در خواب بودم و غفلت داشتم، دزد دنیا از من گنجی را دزدید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.