کدامین نقشبند این نقش بستی؟
همه یک دست و هر نقشی به دستی
به نور جان شدست این نقش ممتاز
و گرنه کی چنین در دل نشستی؟
گر این جان در بت سنگین بدیدی
عجب دارم خلیل ار بت شکستی
ورین معنی بتی را جمع بودی
کدامین مؤمن از بت باز رستی؟
بیا، تا هر دم از دستی بر آییم
مگر نقاش این آید به دستی
که گر پا بستهٔ این نقش گردیم
چه فرق از مؤمنی تا بتپرستی؟
نهاد اندر لب شیرین این قوم
میی روشن، که هر جامی و مستی
پریشان کرد گرد روی ایشان
سر زلفی که هر تاری و شستی
مسلمان، اوحدی، آن روز بودی
که از دام چنین بتها برستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقش بندان و نقشهای مختلف اشاره میکند و از آنها میخواهد که به نور جان و معنای عمیق این نقشها توجه کنند. او همچنین به بتپرستی و رهایی از افکار مادی اشاره میکند و بر اهمیت درک معانی عمیق تأکید میورزد. شاعر از مؤمنان میخواهد که از دام بتها رها شوند و به جوهر دین و حقیقت پی ببرند. در نهایت، او به وحدت و یکدستی وجود انسانها اشاره میکند و از آنان میخواهد تا در هر دم به عمق وجود خود نفوذ کنند.
هوش مصنوعی: کدام هنرمند این تصویر را خلق کرده است؟ همه در یک راستا هستند و هر نقش و نگاری به یک دست مرتبط میشود.
هوش مصنوعی: این تصویر با نور جان روشن شده است وگرنه چگونه ممکن بود که اینگونه در دل جا گیرد؟
هوش مصنوعی: اگر این جان را در بت سنگین میدیدی، شگفتزده میشدم اگر خلیل بت را میشکست.
هوش مصنوعی: اگر این معنی از بتها جمع شده باشد، کدام مؤمن از این بتها رهایی پیدا کرده است؟
هوش مصنوعی: بیایید تا هر لحظه از دستان خود بهرهمند شویم؛ شاید نقاشی بیاید و با دستانش آموزشی به ما بدهد.
هوش مصنوعی: اگر ما در دام این تصویر به دام افکننده بیفتیم، چه تفاوتی بین مؤمن و بتپرست خواهد بود؟
هوش مصنوعی: در لبهای شیرین این مردم، شرابی روشن وجود دارد که باعث میشود هر جامی و هر مستی را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چهره او با موهایش به قدری گیجکننده و خوشایند است که هر رشته موی او مثل تافتهای در هم پیچیده و نازک میشود.
هوش مصنوعی: ای مسلمان، تو در آن روز آزادی که از چنگال چنین بتهایی رهایی یافتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،
چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.
خائی گنده ترسا پرستی
در اسلام را بر خود ببستی
چه دست آویز داری اندر اسلام
زناری در میان آویز دستی
بمستی بر سر حمدان نشستی
[...]
شها چون پیل و فرزین شه پرستم
نه چون اسبست کارم رخپرستی
رهی آمد چو رخ پیشت پیاده
چو فرزین میرود اکنون ز مستی
چو نوشینباده را در پرده بستی
خمار بادهٔ نوشین شکستی
توئی صاحب قران عین هستی
که بت با بتکده در هم شکستی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.