یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟
کامروز بیغم از در ما باز جستهای
از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکستهای
سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
زر در کمر کشیده و بر کوه بستهای
امروز گو: شکفته مشو هیچ گل، که تو
صد گلبن شکفته و صد لاله دستهای
گل نقل نیست باده بنه، کز دهان و لب
یک خانه شهد و شکر و عناب و پستهای
برخیز و شمع را بنشان، یا بهل چنان
تا شمع بیندت که چنین خوش نشستهای
گر دیگری ز حسرت او غصه میخورد
ای اوحدی، تو باری ازین غصه راستهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شادی و سرور میپردازد و شخص گوینده از حال و هوای خوشی که دورش را احاطه کرده سخن میگوید. او از معشوق خواهش میکند که به خاطر زیبایی و خوشحالیاش شمع را روشن کند تا نشان بدهد که چقدر خوشحال است. در اینجا، از زیبایی گلها و خوشمزهگی میوهها هم صحبت میشود که به خوشی و زندگی شیرین اشاره دارد. همچنین، به غصههایی که دیگران از حسرت میخورند، اشاره میشود و گوینده احساس میکند که خود از این غصهها رها شده است. این شعر در کل به تجلی زیبایی، خوشی و رهایی از غمها میپردازد.
هوش مصنوعی: ای خدا! دیشب با چه کسی شاد و خوشحال بودی؟ امروز بیغم و خوشحال از در ما بیرون رفتهای.
هوش مصنوعی: با ناز و ادا، لباست را از تن بکش و با شیوهی خاصی به سمت کسی که به شکسته شدن سرش اشاره میکند، برو.
هوش مصنوعی: تو زر و سیم را از دشتها جمع کردهای و به کیسهای ریختهای و با خود بر دوش میبری.
هوش مصنوعی: امروز، هیچ گلی نباید باز شود و شکفت، زیرا تو به اندازه صد گلستان و صد دسته لاله زیبا هستی.
هوش مصنوعی: گل، مانند نقل نیست که با باده بیفتد، زیرا از دهان و لب او طعم شهد و شکر و عناب و پسته بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بلند شو و شمع را خاموش کن یا آنقدر بروی که شمع بتواند تو را ببیند، چون تو اینقدر زیبا نشستهای.
هوش مصنوعی: اگر دیگران به خاطر حسرت او ناراحتند، ای اوحدی، تو حداقل از این ناراحتی رها شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار بیوفا که ز ما برشکستهای
پیوند مهر و عِقد محبت گسستهای
ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال
گر خود همه دمیست که با ما نشستهای
ما از تو خستهایم و شکایت نمیکنیم
[...]
خواهد دگر به دامگهی بال بستهای
مرغ قفس شکستهای از دام جَستهای
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکستهای
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
[...]
ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غافل مشو که در ته طاق شکستهای
ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
امروز از نگاه تو دل آب میشود
[...]
دارم دلی به مهر بتان عهد بستهای
چون رنگ عاشقان به نگاهی شکستهای
از خود طمع بریدهتر از رنگ رفتهای
دندان به خون فشردهتر از زخمِ بستهای
افتادهای ز گریه چو زخم فسردهای
[...]
از گلشن زمانه چه گلدسته بستهای
رام که میشوی ز خیال که جستهای
گل بیتکلفانه به سر میتوان زدن
انگار کن که طرف کلاهی شکستهای
رعناتر از بهاری و رنگینتر از گلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.