گنجور

 
فیاض لاهیجی

دارم دلی به مهر بتان عهد بسته‌ای

چون رنگ عاشقان به نگاهی شکسته‌ای

از خود طمع بریده‌تر از رنگ رفته‌ای

دندان به خون فشرده‌تر از زخمِ‌ بسته‌‌ای

افتاده‌ای ز گریه چو زخم فسرده‌ای

وامانده‌ای ز ناله چو تار گسسته‌ای

جانی به لب چو شمع سحرگه رسیده‌ای

عمری چو برق جسته، ز خود دست شسته‌ای

چون طفل غنچه خون ز لب دل مکیده‌ای

چون داغ لاله بر سر آتش نشسته‌ای

مجنونی از قلمرو عادت رمیده‌ای

دیوانه‌ای طلسم تکلّف شکسته‌ای

از لاله‌زار حسرت جاوید غنچه‌ای

وز گلستان گلبن امّید دسته‌ای

تاراج کرده تر ز حصار گرفته‌ای

بر باد رفته‌تر ز طلسم شکسته‌ای

خوش بی‌تکلف از سر عالم گذشته‌ای

آسوده‌ای ز بیم و ز امّید رسته‌ای

پیداست تا چه خیزد از جان رفته‌ای

معلوم تا چه آید از جسم خسته‌ای

فیّاض و دیده‌ای ز غم هجر گلرخان

دامن به خون فشانده چو زخم نبسته‌ای

 
 
 
حکیم نزاری

ای یار بی‌وفا که ز ما برشکسته‌ای

پیوند مهر و عِقد محبت گسسته‌ای

ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال

گر خود همه دمی‌ست که با ما نشسته‌ای

ما از تو خسته‌ایم و شکایت نمی‌کنیم

[...]

اوحدی

یارب! تو دوش با که به شادی نشسته‌ای؟

کامروز بی‌غم از در ما باز جسته‌ای

از روی عشوه بند قبا را گشاده باز

وز راه شیوه طرف کله بر شکسته‌ای

سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته

[...]

وحشی بافقی

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای

مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای

صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش

غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای

صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان

[...]

صائب تبریزی

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته‌ای

غافل مشو که در ته طاق شکسته‌ای

ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟

ما دل‌شکسته‌ایم و تو هم دل‌شکسته‌ای

امروز از نگاه تو دل آب می‌شود

[...]

اسیر شهرستانی

از گلشن زمانه چه گلدسته بسته‌ای

رام که می‌شوی ز خیال که جسته‌ای

گل بی‌تکلفانه به سر می‌توان زدن

انگار کن که طرف کلاهی شکسته‌ای

رعناتر از بهاری و رنگین‌تر از گلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه