به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
آن چنانم که ببینی و ندانی بازم
عهد کردی که: نسوزی به غم خویش مرا
هیچ غم نیست، تو میسوز، که من میسازم
بعد ازین با رخ خوب تو نظر خواهم باخت
گو: همه شهر بدانند که: شاهد بازم
آن چنان بر دل من ناز تو خوش میآید
که حلالت نکنم گر نکشی از نازم
اگر از دام خودم نیز خلاصی بخشی
هم به خاک سر کوی تو بود پروازم
اوحدی گر نه چو پروانه بسوزد روزی
پیش روی تو چو شمعش به شبی بگدازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت عاشق و شیفته معشوق خود است و بیان میکند که غم و اندوهش را به خاطر او فراموش کرده و حتی به خود نیز توجهی ندارد. او از احوال خود و نالههایش سخن میگوید و میداند که اگر کسی از درد او باخبر شود، راز عشقش را خواهد فهمید. شاعر به یادآوری وعدهای اشاره میکند که معشوق به او داده و از او میخواهد که در غم او نسوزد، اما میداند که خود او در حال سوختن است. در نهایت، شاعر به زیبایی معشوقش و تأثیر ناز او بر دلش اشاره میکند و از این که حتی اگر از دام عشق خود رها شود، هنوز هم پرندهای برای بازگشت به سوی او خواهد بود، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تو به گونهای مرا در غم خود فرو بردی که حتی به خودم نیز دیگر توجهی ندارم و فقط در خیال تو غرق شدهام.
هوش مصنوعی: هرکسی که از پژواک نالههایم در آستانهٔ dawn باخبر شود، بدون شک، به خوبی میفهمد که رازهایم را در روز میدانم.
هوش مصنوعی: گفته بودی که از حال و احوالم بگو و بپرس که در نبود تو چطورم. من آنقدر در دردم غرق هستم که حتی اگر ببینیام، نمیتوانی بفهمی که چقدر رنج میبرم.
هوش مصنوعی: تو قول داده بودی که به خاطر غم خودت ناراحت نشوی، اما برای من هیچ نگرانی وجود ندارد. تو در آتش غمت بسوز، چون من با این وضعیت کنار میآیم.
هوش مصنوعی: از این به بعد، با زیبایی چهرهات مینگرم و به همه میگویم که: من دوباره شاهدی زیبا دارم.
هوش مصنوعی: ناز و دلربایی تو چنان برای قلب من لذتبخش است که حتی اگر بخواهی با ناز و کرشمهات مرا از پا درآوری، باز هم نمیتوانم تو را ببخشم.
هوش مصنوعی: اگر از گرفتاریم هم نجات بیابم، باز هم تنها آرزویم پرواز و رفتن به سرزمین توست.
هوش مصنوعی: اگر اوحدی روزی مثل پروانه بسوزد، من هم همچون شمعی در شب، برای تو گداز خواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
همین شعر » بیت ۱
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم
حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم
خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم
ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.