درون خود نپسندم که از تو باز آرم
بدین قدر که: تو بیرون کنی به آزارم
مرا به عمر خود امید نیم ساعت نیست
به بوی تست شبی گر به روز میآرم
حکایت شب هجران و روز تنهایی
زمن بپرس، که شب تا بروز بیدارم
ز شهر نیز بدر میروم، که خانهٔ خلق
خراب میشود از آب چشم خونبارم
میان ما و تو جز گرد این وجود نماند
بدان رسید که این گرد نیز نگذارم
ز سینه بوی کسی جز تو گر بمن برسد
خراب کرده بهخون دلش بینبارم
مرا بلاله طمع بود و گل ز چهرهٔ تو
گلم نداد، ولی تنگ مینهد خارم
اگر تو زهره جبین میخری به بوسه مرا
بخر وگرنه رها کن، که مشتری دارم
محبت تو همی ورزم، ای پری، مگذار
که محنت تو بسوزاند اوحدیوارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و جدایی سخن میگوید. او احساس میکند که علاقهاش به معشوق هر روز بیشتر میشود، هرچند که امیدی به بودن در کنار او ندارد. او به شبهای بیخوابی و تنهاییاش اشاره میکند و از درد و رنجی که این جدایی برایش به همراه دارد، میگوید. شاعر بیان میکند که عشقش به معشوق تا حدی عمیق است که حتی بو و یاد او باعث آزارش میشود. او از اشتیاق و craving خود برای معشوق سخن میگوید و اینکه دیگر هیچ چیزی جز عشق او برایش اهمیت ندارد. اگر معشوق توجهی به او ندارد، بهتر است او را رها کند، زیرا درد جدایی برایش غیرقابل تحمل است.
هوش مصنوعی: من در دل خود نمیپسندم که برای تو به اندازهای که تو مرا آزار میدهی، ناراحت شوم و از تو دوری کنم.
هوش مصنوعی: من به عمر خود حتی نیم ساعتی امید ندارم، اما اگر شبی بوی تو را استشمام کنم، روز را به خاطر آن میگذرانم.
هوش مصنوعی: داستان شب جدایی و روز تنهاییام را از من بپرس، زیرا شب تا صبح بیدار و بگویم از حال و روزم.
هوش مصنوعی: من از شهر خارج میشوم، زیرا با اشکهای غمانگیزم، زندگی مردم و خانههایشان ویران میشود.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز این فاصله وجود ندارد و این فاصله هم دیگر نمیگذارم که باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر بوی کسی غیر از تو به من برسد، به خاطر عشق و دلشکستگیام، روح و قلبم را خراب خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من به گل امید داشتم و آرزو میکردم که تو چهرهات را به من هدیه کنی، اما با وجود این، فقط خارهای درد و زخم را نصیبم کردی.
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و جذابیت را به قیمت بوسه من میخواهی، خوب آن را بخر؛ وگرنه مرا رها کن، چون من مشتری دیگری دارم.
هوش مصنوعی: من در عشق تو میجنگم، ای پری، نگذار که درد و رنج تو مرا بسوزاند و از پا بیندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.