نمیبینم بت خود را، نمیدانم کجا باشد؟
دلم آرام چون گیرد؟ که جان از وی جدا باشد
کسی حال دل مجروح من داندکه: همچون من
به سودایی گرفتار و به دردی مبتلا باشد
من اندر مذهب عشقش بزرگین طاعت آن دانم
که سر بر آستان او و دستم بر دعا باشد
چو روی او نمیبینم نباشد دیده را سودی
وگر خود خاک کوی او سراسر توتیا باشد
به گرد دانهٔ خالش کسی گردد که روز و شب
در آب دیده سرگردان بسان آسیا باشد
نگارا، از وصال خویش ما را شادمان گردان
اگر چه منصب وصل تو بیش از حدما باشد
مراد اوحدی یکشب ز وصل خود روا گردان
وزان پس گر دل او را برنجانی روا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس تنهایی و دوری از معشوق را بیان میکند. او نمیداند معشوقش کجاست و دلش آرام نمیگیرد. شاعر میگوید که تنها کسی که حال دل مجروح او را میفهمد، کسی است که خود در عشق گرفتار باشد. او در مذهب عشق، بزرگترین عبادت را در دراز کردن دست دعا به سوی معشوق میداند. شاعر به این نکته اشاره میکند که وقتی روی معشوق را نمیبیند، دیدن هم برایش فایدهای ندارد. او به شدت آرزوی وصال معشوق را دارد و امیدوار است که یک شب از وصال او خوشحال شود. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که اگر بعد از وصال دل او را به درد آورد، باز هم این موضوع را روا بداند.
هوش مصنوعی: من بت خود را نمیبینم و نمیدانم او کجاست. دل من کی آرام خواهد شد؟ چون جانم از او جدا باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس از حال دل شکسته من آگاه نیست، مگر کسی که خود به شیوهای مشابه، به آرزوهایی دست نیافته و در رنج و درد گرفتار باشد.
هوش مصنوعی: در عشق او، بزرگترین عبادت و اطاعت را این میدانم که سرم را در برابر او بیاورم و دستم را برای دعا بلند کنم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهاش را نبینم، دیدن برایم هیچ فایدهای ندارد، حتی اگر تمام خاک کوی او پر از دارو باشد.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در آب دچار پریشانی و التهاب است، به دور دانهٔ گردان آن خال میچرخد. این به این معناست که فردی که همواره در حال جستجو و نگرانی است، به آن چیز یا شخص خاصی که برایش اهمیت دارد، جذب میشود.
هوش مصنوعی: ای محبوب، اگرچه مقام وصال تو از ظرفیت ما فراتر است، اما ما را از عشق خود شاد کن.
هوش مصنوعی: اوحدی میگوید: منظور او این است که یک شب از وصال خود بگذرد و بعد اگر دل او را بشکنی، بر تو خردهگیری نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.