روی تو، که قبلهٔ جهانست
از دیدهٔ من چرا نهانست؟
جایی به جز از درت ندارم
گر درنگری، بجای آنست
در دل زدهای تو آتش عشق
وین آه، که میزنم، دخانست
دل یاد تو در ضمیر دارد
آن نیست که بر سر زبانست
این سر، که به عاشقی سبک شد
بیروی تو بر تنم گرانست
وصل تو بدین ودل خریدم
گر سود کنیم و گر زیانست
یک بوسه اگر به جان فروشی
منت مینه، که رایگانست
با من تن لاغر و دل تنگ
از عشق تو کمترین نشانست
مار را ز غم تو اوحدی وار
جان بر کف و خرقه در میانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو قضای آسمانست
وصل تو بقای جاودانست
آسیب غم تو در زمانه
دور از تو بلای ناگهانست
دستم نرسد همی به شادی
[...]
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
آشفتن چشمهای مستت
دود دل یار مهربانست
وین طرفه که درد چشم او را
خونابه ز چشم ما روانست
دو فتنه به یک قرینه برخاست
[...]
جهد ادبش بدان چه دانست
می کرد چنانچ می توانست
ماهی، که لبش بجای جانست
گر ناز کند،به جای آن است
از چشم دلم نمیشود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.