گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

روی تو، که قبلهٔ جهانست

از دیدهٔ من چرا نهانست؟

جایی به جز از درت ندارم

گر درنگری، بجای آنست

در دل زده‌ای تو آتش عشق

وین آه، که می‌زنم، دخانست

دل یاد تو در ضمیر دارد

آن نیست که بر سر زبانست

این سر، که به عاشقی سبک شد

بی‌روی تو بر تنم گرانست

وصل تو بدین ودل خریدم

گر سود کنیم و گر زیانست

یک بوسه اگر به جان فروشی

منت می‌نه، که رایگانست

با من تن لاغر و دل تنگ

از عشق تو کمترین نشانست

مار را ز غم تو اوحدی وار

جان بر کف و خرقه در میانست