وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان نشود
آستین عسل آلودهٔ مگس ران نشود
نیست در خوان محبت خورشی غیر نمک
لخت دل هر که نیندوخته مهمان نشود
کشوری هست که در وی رود از کفر سخن
همه جا گفت و شنو بر سر ایمان نشود
پا منه بر سر بالین اسیران، کاینجا
هیچ بی درد نیاید که پریشان نشود
دیدن روی تو ممکن نبود بی حیرت
آن نه چشم است که در روی تو حیران نشود
غمزهٔ روزهٔ پیشینه حرامش بادا
کشته ای کز پی زخمت، همه تن، جان نشود
به تماشای گلستان خلیلم مبرید
که گل و لاله دگر آتش سوزان نشود
عرفی ار خدمت بت کم کند ای خادم دیر
مزنش طعنه که ناگاه مسلمان نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان مضامینی از عشق، درد و حیرت در مواجهه با زیبایی میپردازد. شاعر از بیفایده بودن برخی نصیحتها و دعاها میگوید و تاکید میکند که در محبت فقط نمک، یعنی صداقت و عشق واقعی، وجود دارد. همچنین، به عدم درک کامل زیبایی و هیچگونه عذابی برای اسیران عشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر به اهمیت زیبایی و تأثیر آن در دل و جان افراد اشاره کرده و میگوید که کسی که به معشوق مینگرد، نمیتواند بیاحساس و بیتأمل بماند.
هوش مصنوعی: تذکر و نصیحت من نمیتواند سبب شود که کسی به کارهای ناپسند خود ادامه دهد، مانند اینکه آستین یک شخص عسل لکهدار و آلوده به مگس نشود.
هوش مصنوعی: در مهمانی عشق، غذا فقط نمک دارد، و دل کسی که نتوانسته خود را به این مهمانی راه دهد، لخت و عور باقی میماند.
هوش مصنوعی: در این کشور، هر کس از اعتقادات کفرآمیز سخن میگوید، اما هیچکس نمیتواند به ایمان و باور خود پایبند بماند.
هوش مصنوعی: پا بر سر بالین افرادی نگذار که در شرایط سخت و درد هستند، زیرا در اینجا هیچکس با بیدردی وجود ندارد و هیچ کس نخواهد بود که در دلش آرامش داشته باشد.
هوش مصنوعی: دیدن چهرهی تو بدون شگفتی ممکن نیست، زیرا هیچ چشمی نمیتواند در برابر زیبایی تو سردرگم نشود.
هوش مصنوعی: غمز و نگاه زیبای عشق گذشته، برای کسی که جانش به خاطر زخم تو به خطر افتاده، گناه و حرام است.
هوش مصنوعی: به تماشای زیباییهای گلستان خلیلم نروید، زیرا دیگر گلها و لالهها آتش عشق و زیبایی را نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: اگر الهه عشق، به خدمتم کم لطفی کند، ای خادم، به او طعنه نزن که ممکن است یک روز به ناگاه مسلمان شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود
تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را
تا دو چشمت، ز جگرمایه، چو طوفان نشود
در تماشای ره عشق نیابی تو درست
[...]
گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود
وه ازان روی مرا جان به لب آمد،یارب
که گرفتار به دل هیچ مسلمانان نشود
ای مسلمانان، آن موی ببندید آخر
[...]
گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است
حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض
[...]
گرچه کار دلم از صبر به سامان نشود
هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود
جانِ ثابتقدم آن است که در راهِ وفا
خاکِ ره گردد و یک ذره پریشان نشود
آنکه صد سال پرستنده بود لعبت چین
[...]
طاعت ناقص من موجب غفران نشود
راضیم گر مدد علت عصیان نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.