هر کس که در بهار به صحرا برون رود
عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود
عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست
روزی دری گشاید و بیخود درون رود
حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل
رویش به مطلب است، ولی واژگون رود
سرچشمهٔ تراوش دشنام همت است
هر ماجراکه بر سر دنیای دون رود
دریافتم ز بوی تو عرفی، که بهر گام
صد ره دمی به خانهٔ عرفی زبون رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای بهار و عشق اشاره میکند. او میگوید که هر کس به صحرا برود و از زیباییهای آن لذت ببرد، در واقع به دنیای جنونآمیز عشق وارد میشود. عارفان وقتی زیباییهای خار و گل را در صورت دوست میبینند، به معنای عمیقتری از عشق و عرفان دست پیدا میکنند. شاعر همچنین بر اثرات عشق تأکید کرده و اشاره میکند که زیباییهایی که بهظاهر مطلوب به نظر میرسند، ممکن است در حقیقت وارونه باشند. او در پایان بیان میکند که بوی محبوبش او را به سمت خانهاش میکشاند و او در هر قدم به عشق نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در بهار به طبیعت برود، لذت واقعی را زمانی تجربه میکند که تحت تأثیر شور و شوق قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی عارف زشتی و زیبایی را در وجود محبوبش ببیند، روزی در دلش باز میشود و از خود بیخود شده و به سوی آبی میرود.
هوش مصنوعی: در جستجوی جنگ نباش، به خاطر عشق پیش برو، زیرا زیبایی او به دست یافتن میارزد، اما ممکن است به ویرانی و تباهی منجر شود.
هوش مصنوعی: هر نوع سخن ناپسند و دشنامی که گفته میشود، ریشهاش از نیت و تلاش افراد نشأت میگیرد. هر حادثهای که در زندگی دنیوی پیش بیاید، تحت تأثیر همت و ارادهی انسانهاست.
هوش مصنوعی: از بوی تو فهمیدم که به خاطر تو، هر گامی که برمیدارم، صد راه به سوی خانهات میروم و دلباخته به تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود
یکدم چه باشد، ار سوی صبر و سکون رود
زنهار دل بریم ز سودای عشق، از آنک
دیوی ست اینکه نه به دعا و فسون رود
بی درد گویدم که چرا شام تا سحر
[...]
از چشم من خیال قدش کی برون رود؟
سروی است ناز از لب جو سرو چون رود؟
بنشست در درونم و غیر از خیال یار
رخصت نمیدهد که کسی در درون رود
دانی که در دل تو کی آید جمال یار؟
[...]
ما را به جای آب اگر از دیده خون رود
چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود
از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا
آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود
سیماب آه من بکند چرخ را سیاه
[...]
نشکسته دلی ز هجر کی از دیده خون رود
از شیشه تا درست بود باده چون رود
از کشتگان به کوی تو شد سیل خون روان
مپسند بیش ازین که به کوی تو خون رود
هرگه ز زلف سلسله بر طرف رخ نهی
[...]
با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود
جان را برون کنم مگر این غم برون رود
هر عاقلی که شیفته روی و موی تست
آخر چو شمع بر سر داغ جنون رود
منعم مکن ز گریه خون کز فراق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.