این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود
یکدم چه باشد، ار سوی صبر و سکون رود
زنهار دل بریم ز سودای عشق، از آنک
دیوی ست اینکه نه به دعا و فسون رود
بی درد گویدم که چرا شام تا سحر
گریه ز چشم تو زنهایت فزون رود
دردی ست در دلم که بود حق به دست من
از چشم من گر از به دل آب خون رود
بادا فداش دیده و دل آن زمان که او
دل دزدد و ز دیده عاشق برون رود
بستی دلم به زلف و همی رانیش ز پیش
بیچاره پای بسته به زنجیر چون رود؟
نظاره تو هست کشنده تر از فراق
جانی که مانده بود ز هجران کنون رود
جان زیر پای تو به هوس می دهم، مگر
یکبار پای تا هوس از دل برون رود
خسرو، چو لاف عشق زدی، از بلا مترس
زینسان بر اهل عشق بسی آزمون رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد و رنج ناشی از عشق و جدایی است. شاعر از احساسات عمیق خود در مواجهه با عشق و فراق میگوید. او به دل دلخستهاش اشاره میکند که به رغم تمام تلاشها برای آرامش، درگیر عاطفه و خواستههای عشق است. شاعر به دیو عشق اشاره میکند که حتی دعا و فسون نیز نمیتواند او را از آن رها کند. او همچنین از غم و گریهاش در شبها میگوید و به طور کلی از تنگناها و سختیهای عاشقانهای که تجربه میکند، سخن میگوید. در نهایت، او به قدرت عشق بر دیگران اشاره میکند و این که باید مراقب عواقب عشق باشد.
هوش مصنوعی: این دل که هر شب به طرز دلتنگی و غصه میگذرد، چطور میتواند در یک لحظه به آرامش و سکون برسد؟
هوش مصنوعی: آگاه باش که باید از فکر عشق دوری کنی؛ زیرا این عشق مانند دیوی است که با دعا و جادو نمیتوان آن را از بین برد.
هوش مصنوعی: بیدرد میگویم که چرا گریه از چشمان تو تا صبح ادامه دارد و این اشکها از درد و غم بسیار زیاد است.
هوش مصنوعی: در قلبم دردی وجود دارد که اگر حقی بر دوش من قرار گیرد، از چشمانم اشک بریزد و اگر این درد به دل و جانم برسد، مانند آب و خون بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگی به معشوق آنقدر قوی است که وقتی او دل عاشق را میبرد و از دیدهاش دور میشود، آن زمان هم دل و دیده عاشق فدای او میشود.
هوش مصنوعی: دل من به زلف تو بند شده و تو به راحتی مرا از خود دور میکنی. من بیچارهای هستم که به زنجیر بسته شدهام، مانند آبی که در مسیرش محدود شده است.
هوش مصنوعی: دیدن تو برای من دردناکتر از دوری است؛ جانم که از جدایی رنج میبرد، اکنون در حال رفتن است.
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به تو و عشق تو جانم را به خطر میاندازم، تنها امیدوارم که یکبار پای عشق از دل من خارج شود.
هوش مصنوعی: خسرو، وقتی که از عشق سخن میگویی، نترس از مشکلات و سختیها؛ زیرا در این راه برای عاشقان، آزمایشها و چالشهای زیادی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از چشم من خیال قدش کی برون رود؟
سروی است ناز از لب جو سرو چون رود؟
بنشست در درونم و غیر از خیال یار
رخصت نمیدهد که کسی در درون رود
دانی که در دل تو کی آید جمال یار؟
[...]
ما را به جای آب اگر از دیده خون رود
چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود
از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا
آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود
سیماب آه من بکند چرخ را سیاه
[...]
نشکسته دلی ز هجر کی از دیده خون رود
از شیشه تا درست بود باده چون رود
از کشتگان به کوی تو شد سیل خون روان
مپسند بیش ازین که به کوی تو خون رود
هرگه ز زلف سلسله بر طرف رخ نهی
[...]
با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود
جان را برون کنم مگر این غم برون رود
هر عاقلی که شیفته روی و موی تست
آخر چو شمع بر سر داغ جنون رود
منعم مکن ز گریه خون کز فراق تو
[...]
هر کس که در بهار به صحرا برون رود
عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود
عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست
روزی دری گشاید و بیخود درون رود
حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.