نشکسته دلی ز هجر کی از دیده خون رود
از شیشه تا درست بود باده چون رود
از کشتگان به کوی تو شد سیل خون روان
مپسند بیش ازین که به کوی تو خون رود
هرگه ز زلف سلسله بر طرف رخ نهی
بس عقل ذوفنون که به قید جنون رود
آن گرمرو به عشق سزد کز کمال شوق
پروانه وش به آتش سوزان درون رود
ماند به سنگ در اثر آه کوهکن
گر خود نشان تیشه اش از بیستون رود
طفلان ره نشسته به امید جوی شیر
عارف به جست و جوی می لاله گون رود
جامی حدیث شوق لبش گفت عاقبت
آری چو جام پر شود از سر برون رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر از اشک و خون دل میگوید که به خاطر دوری محبوب از چشمش میریزد و این احساس را به رودخانهای جاری تشبیه میکند. او با اشاره به عشق و شوق، بیان میکند که حتی آئینه عشق هم نمیتواند خالی بماند و همیشه حسی از شور و شوق در آن وجود دارد. همچنین، از کودکانی که به امید جوی شیر نشستهاند و عارفانی که در جستجوی عشق هستند، یاد میکند. در پایان شاعر به این نکته اشاره دارد که وقتی جام عشق پر شود، شادی و سرور به او میرسد و در نهایت خود را در عشق غرق میبیند.
هوش مصنوعی: اگر دلی به خاطر دوری شکسته نشده باشد، پس نمیتواند از چشمانش اشک بریزد. در این صورت، تا زمانی که شراب درست باشد، باید همانطور که رودخانه جاری است، جاری باشد.
هوش مصنوعی: از خون کسانی که در عشق تو جان باختهاند، سیل راهی به سوی کوی تو پیدا کرده است. بیش از این نپسند که خونریزی در کوی تو ادامه پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر بار که زنجیرهای موهایت را از چهرهات کنار میزنی، عقلهای پر از علم و هنر هم به حالت جنون دچار میشوند.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق به شدت مشتاق و پرشور است، باید همچون پروانهای شود که با وجود شعلههای سوزان درونش، به سمت آتش میشتابد.
هوش مصنوعی: اگرچه کوهکن با آهش سنگ را تحت تأثیر قرار میدهد، اما اگر دلش بخواهد، میتواند نشان تیشهاش را از بیستون بیاورد.
هوش مصنوعی: کودکان در انتظار شیر در کنار راه نشستهاند، در حالی که عارف به دنبال پیدا کردن شرابی به رنگ گل لاله از رودخانه است.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق اشتیاق و عشق اشاره دارد. در اینجا گفته میشود که وقتی احساس شوق و عشق در دل فرد به اوج خود برسد و مانند جامی پر از شراب بخواهد فوران کند، دیگر نمیتواند در درون خود نگهش دارد و ناگزیر به بیرون میریزد. این بیان، حالتی از رهایی و ابراز احساسات را تصویر میکند که در آن عشق و شوق به نهایت میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود
یکدم چه باشد، ار سوی صبر و سکون رود
زنهار دل بریم ز سودای عشق، از آنک
دیوی ست اینکه نه به دعا و فسون رود
بی درد گویدم که چرا شام تا سحر
[...]
از چشم من خیال قدش کی برون رود؟
سروی است ناز از لب جو سرو چون رود؟
بنشست در درونم و غیر از خیال یار
رخصت نمیدهد که کسی در درون رود
دانی که در دل تو کی آید جمال یار؟
[...]
ما را به جای آب اگر از دیده خون رود
چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود
از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا
آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود
سیماب آه من بکند چرخ را سیاه
[...]
با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود
جان را برون کنم مگر این غم برون رود
هر عاقلی که شیفته روی و موی تست
آخر چو شمع بر سر داغ جنون رود
منعم مکن ز گریه خون کز فراق تو
[...]
هر کس که در بهار به صحرا برون رود
عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود
عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست
روزی دری گشاید و بیخود درون رود
حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.