گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

کانجا به توتیا نبود صلح دیده را

آورده ام به کف سر زلفی که بر دلم

شب کرده صبح عافیتی نادمیده را

عرفی به زیر تیع مشو مضطرب که هست

اجری دگر ، شهیدِ به خون در تپیده را