موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت
تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم
از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت
با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من
هر قدم می باید از صد دجله و جیحون گذشت
در درون باغ عشرت عمر ها بگذشت، لیک
عمر دیگر در پریشانی هم از بیرون گذشت
کاروان عمرها کش نوشدارو بار بود
دایم از سیلاب زهر و جویبار خون گذشت
نقش پا بنمایدت گر زانکه پی گم می کنی
کز کدامین طرف عرفی آمد و مجنون گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف لحظات زندگی و گذر زمان میپردازد. او با اشاره به برآمدن عشق و فتنههای ناشی از آن، از چالشها و دردسرهای زندگی سخن میگوید. زندگی را همچون کاروانی میبیند که از زهر و خون میگذرد و عمر را در میان خوشیها و سختیها توصیف میکند. در نهایت، با اشاره به گم کردن مسیر در عشق، از یادآوری آثار عشق و دلتنگی صحبت میکند. این اشعار به خوبی تنشهای درونی انسان را در مواجهه با عشق و زندگی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در دل خیال، موجی ایجاد شد که به یاد لبهای زیبا و دلکش میافتد. در این حال، آب حیات را مشاهده میکند که چگونه از دریای آتش عبور کرده است.
هوش مصنوعی: من یک دل آماده آوردم و این مشکلات و آشفتگیها را کنار گذاشتم. چه بر من گذشت که بار سنگینی را که بر دوش آسمان بود، احساس کنم.
هوش مصنوعی: تو که با من گریان هستی، بیا نزدیکتر؛ برای رسیدن به من باید از صدها رودخانه بزرگ و سخت عبور کنی.
هوش مصنوعی: در فضای خوش گذرانی، عمرهای زیادی سپری شد، اما حتی عمر دیگری هم در آشفتگی و پریشانی از بیرون گذشت.
هوش مصنوعی: زندگی مثل کاروانی است که همیشه در حال حرکت است و تلاشی برای نجات از خطرات و مشکلات دارد. در این مسیر، با چالشها و سختیها زیادی روبهرو میشود که چون سیلابهای زهرآلود و جویبارهای خونین هستند، اما همچنان به جلو میرود.
هوش مصنوعی: اگر نشانی از قدمهای کسی را میبینی، بدان که او از کدام مسیر آمده است؛ زیرا اگر گامهایش را گم کنی، نمیدانی که چه کسی از کجا عبور کرده است، مثل این که عشق عرفی و مجنون در حال عبور هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت
قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست
سرو من هر جا که با آن قامت موزون گذشت
آتش سودا نمی خوابد به افسون اجل
[...]
شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرونماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
[...]
از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذشت
اینقدر دانم که دود آهم از گردون گذشت
گر بگویم شمه ای از آن جگرها خون شود
آنچه بی لعل لبت بر ایندل پرخون گذشت
بیتو بگذشت آنچه ایلیلای جان بر من شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.