دوش دل ناگشته سیر از وصل او بیهوش گشت
لیک شادم کز فغان در محفلش خاموش گشت
مرده ام زین غم که ناگه نیش ها در وی خلد
دوش چون دل با خیال دوست هم آغوش گشت
آن که دوش و دست او سجاده و تسبیح داشت
جام می بر کف برون آمد، سبو بر دوش گشت
جان و دل دیدند هر گه با لقایش در سخن
این تمامی چشم گردید، او سراسر گوش گشت
من خدنگ ناله شب دزدیدم از لذت به دل
غافلان گویند عرفی از فغان خاموش گشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربهای عاطفی و روحانی صحبت میکند که در شب گذشته به دست آورده است. او از وصل محبوب میگوید که باعث بیهوشیاش شده، اما خوشحال است که فریادش در محفل محبوب خاموش گشته است. شاعر به دردها و غمهایش اشاره میکند و به یادآوری لحظات خوش با معشوق میپردازد. او تضاد بین عبادت و عشق را بیان میکند، جایی که فردی که در حال نماز و تسبیح بوده، ناگهان به عشق و میپردازد. در نهایت، شاعر به تأثیرات عمیق عشق بر وجود انسان اشاره میکند و اعتراف میکند که بیخبران از این احساس عمیق، به او میگویند که بیصدا شده است.
هوش مصنوعی: دیشب قلب ناگفتهام از وصل او بیخود شد، اما خوشحالم که از فریاد در جمعش ساکت شدم.
هوش مصنوعی: از شدت این غم که ناگهان مثل نیشها به من خورد، مردهام. دیشب بهشتی که در آن بودم، با خیال دوست، دل من به آرامش رسید و در آغوش هم قرار گرفت.
هوش مصنوعی: کسی که دیروز با سجاده و تسبیح مشغول عبادت بود، امروز به بیرون آمده و جام می را در دست دارد و سبو را بر دوش خود انداخته است.
هوش مصنوعی: جان و دل هر بار که با دیدار معشوق صحبت کردند، تمام حواسشان جمع شد و فقط به او گوش دادند.
هوش مصنوعی: من صدای ناله شب را به گونهای زیبا از دل سنگدلها برگزیدم و میگویند که از سر درد و اندوه، دیگربار کسی خاموش شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.