وای که مستانه یار، جعد پریشان شکست
ساغر لب ریز کفر بر سر ایمان شکست
چون گل رخسار او، زآتش می برفروخت
شمع شبستان گداخت، رنگ گلستان شکست
چون به ازل حسن دوست، خون ملاحت کشید
در دهن زخم ما، عشق نمکدان شکست
بس که به عالم نماند، عافیت از عشق تو
همت آزادگان، قدر شهیدان شکست
چاشنی داغ دل، روزی هر کام نیست
ور نه لب نان عشق، گبر و مسلمان شکست
همت عرفی به بزم، خوان محبت کشید
ذوق نعیم بهشت، در ته دندان شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت: لبش نکتهای، لعل بدخشان شکست
زد دهنش خندهای، پسته خندان شکست
باز به چوگان زلف، آمد و میدان بتاخت
گوی دلم را که شد، پاره و چوگان شکست
کی به رخ او سد، با همه تاب آفتاب
[...]
غمکدهٔ چشم را، دیدهٔ گریان شکست
سستبناخانهام، از نم توفان شکست
در دم افغان مرا، خوی تو آمد به یاد
در دل آزردهام، ناوک افغان شکست
سینهٔآزردهام، بس که ز افغان پر است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.