چهره پرداز جهان رخت کشد چون بجمل
شب شود نیمرخ و روز شود مستقبل
چشم شب تنگ شود دایره مردمکش
دیده روز بتدریج برآید احول
مردم دیده آن ژاله و گرما بصفت
بیضه دیده این روغن و دیبا بمثل
خون سودایی شب زائد و فاسد گردد
لاجرم نشتر روزش بگشاید اکحل
روز چون کرم بریشم همه بر خویش تند
هر چه شب رد کند از معده چو زنبور عسل
بعد از این ترجمه روز شود صاحب کل
بعد از این شب بنگین نقش کند عبداقل
وقت آنست کنون کز اثر عیش و نشاط
می نگنجد بصراحی و صراحی ببغل
جام یاقوت و می لعل بهم پالاید
اثر نامیه چون لاله و داغش بمثل
نامیه چون چمن سبزه دهد اتمامش
ناقص از کارگه آرند بباغ از مخمل
عرق از شبنم گل داغ شود بر رخ حور
اخگر از فیض هوا سبز شود در منقل
چمن آید بچمن بهر تماشای جمال
بلبل آید بر بلبل بتمنای غزل
گیرد از فیض هوا طبع جواهر دارو
خصمت ار سوده الماس کند در مکحل
بسکه هر خار گلی کرده عجب نیست اگر
یاسمین بشکفد از نشتر زنبور عسل
پیش باغ و چمن دهر کنون گر رضوان
نسخه خلد برین باز گشاید بمثل
صورت خلد ازین باغ مفصل یابد
سیرت این چمن از خلد ببیند مجمل
حور گیسو بمیان بسته درآید بچمن
تا لبالب کند از سنبل وگل جیب و بغل
بسکه از سنبل وگل یافت صفا نزدیکست
کز پی بوسه دو لب را بهم آرد جدول
شاید ار عذر پرستار پذیزند بحشر
بسکه برداشت صفا صورت عزی و هبل
انبساطی است در این فصل که بی کاوش عقل
شاید ار باز شود عقده ما لاینحل
لیلی از گوشه محمل بنمود است جمال
یا بود لاله که سر برزده از دامن تل
حاسد آزار شوم زین غزل تازه که باز
موسم شادی بلبل شد و اندوه جعل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا
در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل
ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم
[...]
ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل
ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل
که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل
سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی
[...]
جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب
پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل
سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا
[...]
ماجرایی که میان من و گردون رفتست
دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل
تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم
بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل
در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو
[...]
شتران مست شدستند، ببین رقص جمل
زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
علم ما دادهی او و ره ما جادهی او
گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل
دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.