ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده
زنجیریان مویت سرها به باد داده
جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده
وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده
با عشق جان ما را سوزیست در گرفته
با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده
تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو
چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده
از وصف آن زنخدان من سادهدل چه گویم
یارب چه لطف دارد آن نازنین ساده
ما را ز ننگ هستی جز می نمیرهاند
صوفی مباش منکر کز باده نیست باده
بخت عبید و وصلت، این دولتم نباشد
در خواب اگر خیالت بینم زهی سعاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دلدادگی را توصیف میکند و عشق و زیبایی محبوب را به تصویر میکشد. شاعر از زنجیر شدن و گرفتار شدن در عشق صحبت میکند و به تأثیر عمیق نگاه و ابروهای محبوب اشاره دارد که هر درد و غصهای را از دلش میزداید. او به مستی عشق و زیبایی محبوب اشاره میکند و بهنوعی حسرت میخورد که بخت او برای وصال با معشوق این قدر کم است. در نهایت، شاعر به نشانههای عشق و زیبایی میبالد و از اهمیت شراب عشق در رهایی از ننگ هستی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، دلهای شما به عشق روی تو در زنجیر است و تارهای مویت سرها را به آتش عشق سپرده است.
هوش مصنوعی: دل به عشق معشوق روشن و سرشار از امید است و با نگاه زیبا و دلنشین او، غمها و نگرانیها از جان رخت بربستهاند.
هوش مصنوعی: عشق به شدت جان ما را میسوزاند و اشکهای چشم ما را نیز درگیر کرده است؛ به طوری که در چنگال آن افتادهایم و نمیتوانیم رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمان نیمه مست تو، خطی بر روی ابرویت بگذارد، دل از زلف و دمی که دور انداختهاید، رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی آن دختر خوبروی چه بگویم، ای کاش میتوانستم توصیف کنم که چقدر دلانگیز و ناز است.
هوش مصنوعی: جز می، هیچ چیز نمیتواند ما را از شر آلودگیهای وجودی برهاند. ای صوفی، منکر نباش، چرا که از بادهای دیگر خبری نیست.
هوش مصنوعی: اگر بخت و اقبال عبید به وصال محبوبش باشد، این نعمت را در خواب هم بخواهد، با رویای دیدن او، باید بگوید چه خوشبختی!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.