شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
زینسان که آتش دل من شعله میزند
تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا
ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار
تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا
از دور دیدمش خردم گفت دور از او
دیوانه میکند خرد دوربین مرا
گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی
خورشید بنده گردد و مه خوشهچین مرا
تا چون عبید بر سر کویش مجاورم
هیچ التفات نیست به خلد برین مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشقش به یک معشوق نازنین میگوید که نه تنها او را از دنیای مادی و دین خلاص کرده بلکه او را به دوستی با غم واداشته است. او با لحن حسرتآمیز بیان میکند که آتش عشقش شدیدتر میشود و همواره در درد و رنج است. زلف معشوق همواره بیقرار و موجب آزارش است و حتی اگر نگاهی به او بیندازد، عقلش را از دست میدهد. شاعر آرزو میکند که در کنار معشوق باشد، اما میبیند که هیچ توجهی به او نمیشود و به تصویر ناامیدی و عدم ارتباط با بهشت و خوشبختی اشاره میکند. در نهایت، احساس تنهایی و بیتوجهی از سوی معشوق او را دچار anguish کرده است.
هوش مصنوعی: عشق آن محبوبه نازنین مرا به شدت مجنون کرد و از قید و بندهای دنیوی و مذهبی آزاد ساخت.
هوش مصنوعی: غم به همراه من نشسته است و من نیز به همراه غم، حالا چه بر سر من خواهد آمد با این همدمی که همیشه در کنارم است؟
هوش مصنوعی: دل من همچنان به شدت میسوزد و این آتش درونم ادامه دارد؛ این حالت سوزان تا کی باید ادامه پیدا کند، تا کی باید به این شیوه رنج ببرم؟
هوش مصنوعی: ای دوستان، آن زلف پریشان و بیقرار قادر نیست که به من آرامش بدهد و از آن زمان که بر زمین نشستهام، همچنان در درونم آرامشی نیست.
هوش مصنوعی: از دور او را دیدم و عقل من به من گفت که دوری از او، دیوانهام میکند و این دوری، عقل و هوشیاریام را زیر سؤال میبرد.
هوش مصنوعی: اگر زلف او سایهای بر سرم بیندازد، چهرهام مانند خورشید تابان خواهد شد و بهشت زیبا به من نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: من در کنار کوی محبوبم مانند عبید هستم و هیچ اهمیتی به بهشت و خوشیهای آن ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر دم بناز میکشد آن نازنین مرا
ناگشته از کرم نفسی همنشین مرا
آن ترک نیم مست که دارد بغمزه تیر
ز ابرو کمان کشیده و کرده کمین مرا
جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است
[...]
گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا
در آتش فراق مسوز اینچنین مرا
نی قاصدی که با تو رساند پیام من
نی همدمی که با تو کند همنشین مرا
دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر
[...]
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا
چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.