بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا
فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
غلام هندوی خالش شدم ندانستم
کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا
دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی
ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا
هزار بار فتادم به دام دیده و دل
هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا
ز مهر او نتوانم که روی برتابم
ز خاک گور اگر بردمد گیاه مرا
به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده
اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا
عبید از کرم یار بر مدار امید
که لطف شامل او بس امیدگاه مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و شادی ناشی از عشق سخن میگوید. او به شیطنتهای یار اشاره کرده و میگوید که عشقش او را به چاه انداخته و دچار مشکل کرده است. شاعر همچنان از احوالات خود میگوید؛ با اینکه دل و دماغش سالم است، اما عشق یار دلش را به بیراهه میبرد. او تاکید میکند که هزار بار به دام عشق افتاده، اما هنوز هم دچار آن احساسات است. حتی اگر در خاک گور هم باشد، نمیتواند از عشق یار روی بگرداند. شاعر در پایان به امیدی اشاره میکند که از کرم یار دارد و میخواهد که محبت او همیشه شامل حالش باشد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و نازک آن معشوقه باعث مرگ من شد، بدون آنکه گناهی داشته باشم. لبهای او مثل سیب، مرا به عمق غم و اندوهی عمیق انداختند.
هوش مصنوعی: من عاشق دختری هندی شدم و نمیدانستم که او چگونه میتواند زندگیام را تحت تأثیر قرار بدهد و دلم را سیاه کند.
هوش مصنوعی: دل من در حالت آرامش و فکر من هم سالم بود، اما وقتی او به راه خودش رفت، دل من از مسیر خود دچار تزلزل شد.
هوش مصنوعی: من بارها به دام عشق و نگاه دیگران افتادهام، اما هنوز هیچ چیز نمیتواند مرا بیدار کند و از خواب غفلت بیرون آورد.
هوش مصنوعی: از محبت او نمیتوانم روی برگردانم، حتی اگر از خاک قبر من گیاهی بروید.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بیعدالتی او بمیرم، دوباره زنده میشوم اگر با نگاه محبتآمیزش به من توجه کند.
هوش مصنوعی: عبید به خاطر مهربانی یار، به امید این است که لطف او همیشه شامل حالش باشد و همین امید، دلگرمی زیادی برای او فراهم میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسوخت آتش عشق تو بیگناه مرا
بدوخت ناوک چشمت به یک نگاه مرا
به شمع نسبت بالای دلکشت کردم
روا بود که بسوزی بدین گناه مرا
فتاده بر سر راه تو روی از آن مالم
[...]
بود که گریه بشوید خط گناه مرا
سفید روی کند نامه سیاه مرا
اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق
خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا
خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش
[...]
اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
[...]
بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا
هنوز آن غرورست کج کلاه مرا
هزار پاره ی الماس از گلم سر زد
اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا
که برفشاند قبا بر من جراحت ناک
[...]
شهید عشق تو بیند چو دود آه مرا
در آفتاب قیامت شود پناه مرا
ازو اگر نکنم شکوه، منفعل گردم
که باز میرود آزرده بیگناه مرا
مرا مگو که نیفتادهای هنوز از پا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.