لطف تو از حد برون حسن تو بی منتهاست
نیش تو نوش روان درد تو درمان ماست
عشق تو بر تخت دل حاکم کشور گشای
مهر تو بر ملک جان والی فرمانرواست
پرتو رخسار تو مایهٔ مهر منیر
چهرهٔ پرچین تو جادوی معجز نماست
نرگس فتان تو لعبت مردم فریب
غمزهٔ غماز تو جادوی معجز نماست
از تو همه سرکشی وز طرف ما هنوز
روی امل بر زمین دست طمع بر دعاست
گر کشدت ای عبید سر بنه و دم مزن
عادت خوبان ستم چارهٔ عاشق رضاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از عشق و محبت معشوق صحبت میکند و به وصف ویژگیهای او میپردازد، مانند حسن بیانتهایش و نیشی که در عین دردناکی شیرین است. او اشاره به قدرت عشق معشوق دارد که بر دلها حکومت میکند و زندگی را زیباتر میسازد. همچنین معشوق به عنوان منبع روشنی و جذابیت توصیف میشود و تأثیر او بر دیگران نیز مشخص است. در نهایت، شاعر به سرکشی و مشکلات ناشی از عشق اشاره کرده و بیان میکند که حتی اگر معشوق باعث درد یا مرگ او شود، باز هم به آن راضی است.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو فراتر از تصور ماست و زیبایی تو حد و مرزی ندارد. زخمها و دردهای تو برای ما مانند شربت خوشمزهای هستند که بهبودمان میبخشند.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند یک پادشاه بر دل من سلطنت میکند و محبت تو فرمانروایی بر روح و جان من دارد.
هوش مصنوعی: نور چهرهٔ تو منبع روشنی و محبت است و صورت زیبا و پیچیدهٔ تو جادویی شگفتانگیز دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و جذاب تو مانند نرگس، دلها را میرباید و زهرهٔ دلفریب تو، جادوئی معجزهگونه دارد.
هوش مصنوعی: از تو همه نافرمانی و از طرف ما هنوز امید به الطاف تو مثل کسی است که در دل دعا میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو را بکشند، ای عبید، سر خود را پناه بده و هیچ حرفی نزن. این عادت نیکوکاران است که سختیها را تحمل کنند، و تحمل ستم، راهی است برای راضی کردن عاشق.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.