گنجور

 
عبید زاکانی

افتاده بازم در سر هوائی

دل باز دارد میلی به جایی

او شهریاری من خاکساری

او پادشاهی من بینوائی

بالا بلندی گیسو کمندی

سلطان حسنی فرمانروائی

ابروکمانی نازک میانی

نامهربانی شنگی دغائی

زین دلنوازی زین سرفرازی

زین جو فروشی گندم نمائی

بی او نبخشد خورشید نوری

بی او ندارد عالم صفائی

هرجا که لعلش در خنده آید

شکر ندارد آنجا بهائی

هر لحظه دارد دل با خیالش

خوش گفتگوئی خوش ماجرائی

گوئی بیابم جائی طبیبی

باشد که سازم دل را دوائی

دارد شکایت هرکس ز دشمن

ما را شکایت از آشنائی

چشم عبید ار سیرش ببیند

دیگر نبیند چشمش بلائی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟

کی روی خوبت با ما نمایی؟

بی‌تو چنانم کز جان به جانم

هر سو دوانم، آخر کجایی؟

بیمار خود را می‌پرس گه گه

[...]

مولانا

حدی نداری در خوش لقایی

مثلی نداری در جان فزایی

بر وعده تو بر نجده تو

که م دوش گفتی هی تو کجایی

کردم کرانه ز اهل زمانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
نظام قاری

افتاده بازم در سر هوائی

دل باز دارد میلی بجائی

دل بازکردست فکر قبائی

باصوف دارد روی صفائی

ارمک امیری صوفک نقیری

[...]

جامی

از سبزه بر گل خط می فزایی

دل می فریبی جان می ربایی

هر دم چه آیی از دیده در دل

خود را به مردم تا کی نمایی

شد عمرم آخر در جست و جویت

[...]

حزین لاهیجی

بنواخت نی را، لبهای نایی

ما بی نواییم، آه از جدایی

در کعبهٔ دل، مانده ست داغم

چون فلس ماهی، از ناروایی

در شام هجرت، چون شمع کشته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه