گنجور

 
عبید زاکانی

شه سریر چهارم که شاه انجم اوست

نوشته بر رخ منشور دولتش طغرا

کلاه شادی بنهاده فرقدان بر فرق

کشیده در بر خود توامان ز مشک قبا

مسبحان فلک در سجودگاه افول

زبان گشاده به تسبیح ربنا الا علی

زمان به صبح شتابان و من به قوت فکر

فلک به دور درافتاده من به چون و چرا

که چیست حاصل این روشنان بی حاصل

که چیست مقصد این قاصدان ره‌پیما

چه موجبست یکی ثابت و یکی سیار

نهان چراست یکی دیگری چرا پیدا

در این تفکر و اندیشه مانده تا دم صبح

به سیم خام بیندود چرخ را سیما

خلاص یافت ز زندان شام بیژن صبح

به زور رستم تقدیر و زخم دست قضا

در این مضیق تفکر ز هاتف غیبی

به گوش جان من آمد یکی خجسته ندا

که ای ضمیر تو از حاصلات کن غافل

ندانی این قدر و خویش را نهی دانا

حصول گردش چرخ بلند و سیر نجوم

غرض ز مبدا ارکان و فطرت اشیا

وجود قدسی این پادشاه دادگر است

پناه دین محمد امین ملک خدا

جمال دولت و دنیا و دین ابواسحاق

خدایگان منوچهر چهر دارا را

قضا شکوه قدر قدرت زمانه توان

فلک مهابت گردون سریر مهر سخا

صریر خامهٔ او مشرف خزانهٔ غیب

ضمیر روشن او کاشف رموز سما

دهان غنچهٔ دولت به طلعتش خندان

زبان سوسن نصرت به مدحتش گویا

جهان پناها گر امر نافذت خواهد

به یک اشاره عالی که هست عقده گشا

دماغ دهر ز سوادی شب کند خالی

خلاص بخشد خورشید را ز استسقا

همیشه تا که ز تاثیر هفت و چار بود

حصول پنج حواس و سه روح و هفت اعضا

از این سه پنج ترا کام و نام حاصل باد

به رغم حاسد ملعون در این سپنج سرا

مدام رای هنرپرور تو حکم روان

همیشه طبع سخا پیشهٔ تو کامروا

هزار عید برانی به کامرانی و عیش

هزار سال بمانی هزار معنی را (کذا)

 
 
 
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه