گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نورعلیشاه

اکنون که بطره ات اسیرم

هر دم چه زنی زغمزه تیرم

آزادم و بنده رخ تو

صیادم و در کفت اسیرم

خورشید برد ز اخترم نور

هرچند که ذره و حقیرم

باخاک یکیست گنج قارون

پیش من اگر چه بس فقیرم

خاطر ندهم بهر نگاری

تا نقش تو هست در ضمیرم

درخلد برین حرام باشد

بی لعل تو انگبین و شیرم

خمار ازل سرشته چون نور

از باده مهر تو خمیرم

 
 
 
مولانا

زنهار مرا مگو که پیرم

پیری و فنا کجا پذیرم

من ماهی چشمه حیاتم

من غرقه بحر شهد و شیرم

جز از لب لعل جان ننوشم

[...]

سعدی

گر من ز محبتت بمیرم

دامن به قیامتت بگیرم

از دنیی و آخرت گزیر است

وز صحبت دوست ناگزیرم

ای مرهم ریش دردمندان

[...]

اوحدی

صد بار ز مهرت ار بمیرم

یک ذره دل از تو بر نگیرم

از شهرم اگر برون کنی سهل

بیرون مگذار از ضمیرم

از من نسزد شکایت تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه