گنجور

 
نورعلیشاه

ای روی نکرده هیچ سویم

سوی تو بود مدام رویم

هر غم ز شکنج طره تو

چوگان دگر زند بگویم

دستی بدل شکسته ام نه

برسنگ چرا زنی سبویم

آبم چه نمیزنی برآتش

آتش مزن از شرار خویم

جز خاک در تو منبعش نیست

این آب که میرود بجویم

سری که مرا ز تست در دل

گر سر برود بکس نگویم

در دیرو حرم چو نور تا چند

باشد ز پی تو جستجویم

 
sunny dark_mode