گنجور

 
نورعلیشاه

گیرم از خلق توانکرد نهان فعل شنیع

کی توانکرد ز خالق که بصیر است و سمیع

هرکه چون خاک شود پست بدرگاه خدا

سربزیر قدمش فرش کند عرش رفیع

تا جهانی همه باشند مطیع و تو مطاع

سربفرمان مطاعش نه و میباش مطیع

دوزخ جان توبا خلق بود تنگی خلق

جنتی گر بجهان هست بود خلق وسیع

بابد و نیک چکارت که پس پرده غیب

تو ندانی که شریفست نهان یا که وضیع

انبیا را ز حق اراذن شفاعت نبود

عاصیان را بقیامت نبود هیچ شفیع

غصه نور نخواهد شدن آخردانم

گر همه عمر کند قصه بر خلق جمیع