گنجور

 
نورعلیشاه

سروی چو قدت جلوه کنان گه بچمن خاست

کز جلوه چو گلزار همه شهر بیار است

گل گرچه بود خرم و زیبا و دلارام

چون روی دلارای تو کی خرم و زیباست

تا صنع خدا جمله بیکباره به بینند

خلقی شده ناظر بجمالت ز چپ و راست

چون عشق بصد پرده نهانش نتوان کرد

این حسن و ملاحت که ز رخسار تو پیداست

صد خار جفا بیند و بر گل نکند باز

بلبل که ز عشق رخ گل واله و شیداست

نگذاشت مرا هیچ بدل صبر و نه طاقت

بازوی قوی پشت غمت بسکه تولاست

منظور بجز نور حق از روی تواش نیست

چون نور کسیرا که نظر روشن و پیداست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده و مطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست و درم هست و بت لاله‌رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسان‌ست؟ پیروزی آن جاست

ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پرّ به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت‌کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه