گنجور

 
نورعلیشاه

روشن از نور رخش تا چشم ماست

چشم ما روشن بانوار خداست

قطره گر پیش آن دریا نهیم

عین ما دریا و دریا عین ماست

شاه هفت اقلیم بهر لقمه

بر دل دولتسرای ما گداست

کی بدل کبر و ریا را ره دهیم

دل حریم بارگاه کبریاست

تو چه دانی درد و درد دل

درد درد دل دوای دارالشفاست

بر سریر فقر چون نور علی

تاجداری اندرین کشور کجاست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode