ای حسن تو از چهره خوبان همه پیدا
از چهره خوبان همه حسن تو هویدا
مجنون صفاتیم در این دشت که داریم
چون لاله بدل داغ ز عشق رخ لیلا
مائیم که بر حسن ازل بوده و هستیم
از دیده وامق نگران بر رخ عذرا
از سامریان سحر شود جمله فراموش
آندم که نمائیم ز معجز ید بیضا
تاکی سخن از جام جم و خم فلاطون
لب بر لب ساغر نه و کف بر کف مینا
مستان ترا هیچ صدائی نکشد دل
جز غلغله چنگ دراین گنبد مینا
جز نور علی کیست که بر خلق نماید
خورشید جمال تو زهر ذره هویدا