گنجور

 
نورعلیشاه

ای قدت سرو ناز و رویت گل

کوی تو گلشن و دلم بلبل

هر دم از جوش باده عشقت

شیشه دل برآورد غلغل

تن رباب منست و رگها تار

خوش نوازم نوازش زابل

تا بشویم ز سینه گرد ملال

ساقیا خیز و در قدح کن مل

حلقه همچو زلف زنجیرت

سرکشان را بگردن آمد غل

شاه اقلیم حسنی و باشد

چتر شاهی بسر ترا کاکل

همچو نور علی مرا سرور

نیست الا که صاحب دلدل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode