گنجور

 
نورعلیشاه

ای رخ نیکوی تو مهر جمال

وی خم ابروی تو رشگ هلال

نفحه گیسوی تو مشگ ختن

نرگس جادوی تو سحر حلال

عارض نیکوی تو خلد برین

قامت دلجوی تو تازه نهال

منفعل از قد تو سرو چمن

مشگدم از خط تو بزم وصال

رنجه زانوی تو پشت فلک

خسته بازوی تو دست جدال

آمده تا سوی تو نور علی

دیده در ابروی تو نور وصال