هر که واقف گشت از اسرار دل
نیست در چشمش بجز انوار دل
اهل وحدت را در ادوار وجود
دل بود چون نقطه پرگار دل
در محیط جان نگردیده غریق
کی بچنگ افتد در شهوار دل
آن بت عیار بین در دیر جان
رشته زلفش شده زنار دل
چشم جان بگشا و نور لم یزل
جلوه گر بین از در و دیوار دل
بگذر از هستی خود منصور وار
رواناالحق می سرا بر دار دل
عاشقان را رونق دکان کجاست
جز متاع وصل در بازار دل
تا نتابد صیقل از نور علی
کی رود از سینه ات زنگار دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل بدست آر و مجو آزار دل
ز آنکه باشدمخزن اسرار دل
ای پر از غوغای تو بازار دل
حیرت و سوداست با تو کاردل
هست قمری صورت اطوار دل
گوش کن از عارفان اسرار دل
لحظه ای غافل مشو از کار دل
دیده افکن بر در و دیوار دل
سرمکش در کوچه و بازار دل
زآنکه بس بشکسته سر، دیوار دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.