ترک چشم تو که از غمزه کند غارت هوش
زندم بهر چه هر لحظه بخونخواری جوش
دوش در میکده واقع چه شد آیا که فلک
آمد از غمزه مستانه مستان بخروش
طرفه دیریست که هر لحظه برون میآید
جام بر کف ز درش مغبچه باده فروش
آنکه دی شیشه ام از سنگ ملامت بشکست
بین چسان میکشد امروز زخم باده بدوش
اشک بلبل بود این یا قطرات شبنم
نوعروسان چمن را شده در دانه گوش
تا ابد هوش نیاید بسر از کیفیتش
هرکه از باده عشق تو کند جامی نوش
دلبرا در حرم وصل تو هر شام و سحر
کیست جز نور علی محرم پیغام سروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
[...]
اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش
حلقه بندگی میراتابک بر غوش
چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا
دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش
تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ
[...]
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست
حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش
دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری
[...]
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
گریه می آیدم از دور به آواز بلند
که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش
سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.