باحضار ملک وضعی پری وش
نهان کرده دلم نعلی در آتش
کشم در دیده تا نقش نگاری
رخ از خون مژه کردم منقش
مکن آشفته آن زلف پریشان
مگردان خاطر جمعی مشوش
بجز یار من آن شوخ جفا جوی
که دارد عاشقی چون من جفاکش
زهر غل و غشی دادم خلاصی
ز بس پیمود ساقی جام بیغش
گرت در سینه باید سرمستان
بیا جامی در این میخانه درکش
کرا باشد بکف جام جهان بین
بجز نور علی آن مست سرخوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شتابانتر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
بکوش امروز تا گندم بپاشی
که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش
که خویشان را نباشد جز غم خویش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.