برمن مست ازنمائی ساقی انعامی دگر
زآن می دیرینه برخیز و بده جامی دگر
طایر جانرا که نبود غیر خالت دانه
کی بود جز حلقه زلف تواش دامی دگر
همچو شام طره و صبح بناگوشت مها
مهرورزانرا نباشد صبحی و شامی دگر
گرچه باری کام دل از وصل تو حاصل نشد
جز وصالت نیست در دل دلبرا کامی دگر
سالها در عیش رفت و هیچ نامد در جهان
همچو ایام طرب انگیزت ایامی دگر
آفتاب من که تابان از مهش نور علی است
هر زمان بنمایدم رخ از در و بامی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میفرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر
میرسد دل را ازو هر لحظه الهامی دگر
کای دل سرگشته غیر از ما دلارامی مجوی
زانکه نتوان یافتن جز ما دلارامی دگر
از پی صیادی مرغ دل ما می نهد
[...]
ای ترا هردم زشه تشریف و اکرامی دگر
چرخ در ایثار اقدامت با قدامی دگر
تو بچشم مملکت دیگر جمی دربطش و بخش
وین سپهر و مهرت از جان تختی و جامی دگر
تاکه جست از خضر تو خاتم دولت شرف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.