میفرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر
میرسد دل را ازو هر لحظه الهامی دگر
کای دل سرگشته غیر از ما دلارامی مجوی
زانکه نتوان یافتن جز ما دلارامی دگر
از پی صیادی مرغ دل ما می نهد
خال زلفش هر زمانس دانه و دامی دگر
چوت توان هشیار بودن چون پیاپی می دهد
هر زمان ساقی شرابی دیگر از جامی دگر
گرچه اورا نیست آغازی و انجامی ولی
هر زمان داریم از او آغاز و انجامی دگر
در حقیقت هیچ نامی نیست او را گرچه او
مینهد مر خویش را هر لحظه ائ نامی دگر
دل بکامی از لب جانان کجا راضی شود
هر نفس خواهد کز او حاصل کند کامی دگر
هر که گامی بر هوای نفس ناسوتی نهد
در فضای نفس لاهوتی نهد گامی دگر
چون ز هر دشنام او یابم دعای هر نفس
کاشکی دادی مرا هر لحظه دشنامی دگر
گرچه ما مستغرق احسان و انعام وی ایم
میکنم از وی طلب هر ساعت انعامی دگر
جز رخ و زلفش که صبح و شام ارباب دلند
مغربی را نیست صبحی دیگر و شامی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برمن مست ازنمائی ساقی انعامی دگر
زآن می دیرینه برخیز و بده جامی دگر
طایر جانرا که نبود غیر خالت دانه
کی بود جز حلقه زلف تواش دامی دگر
همچو شام طره و صبح بناگوشت مها
[...]
ای ترا هردم زشه تشریف و اکرامی دگر
چرخ در ایثار اقدامت با قدامی دگر
تو بچشم مملکت دیگر جمی دربطش و بخش
وین سپهر و مهرت از جان تختی و جامی دگر
تاکه جست از خضر تو خاتم دولت شرف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.