لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

روز چون شب به عذر سر بنهاد

او هم افگند شیوه‌ای بنیاد

گفت: «هستی تو یار دیرینه

محرم روزگار دیرینه

سخنی بود در میان قایم

من و تو هر دو مدعی دایم

به نهایت رسید و غایت کار

کردی اقرار بعد چند انکار

پس به انصاف مستحق گشتی

چون سپردی به حق مُحِق گشتی

دوستار توام چرا دانی

که به روز عدوی شه مانی

نسبتی باشدت به روی سیاه

با سواد خط مبارک شاه

سر گیسوی ست پرچم او

که شبی دیگر است بر خم او

کله پرچمش چو باز شود

راست چون زلف تو دراز شود

رنگ انگور مطبخی داری

لاجرم دست و دل سخی داری

کار ما نیست جز دعاگویی

بندگی کردن و رضاجویی

دست بردار و گو به صدق آمین

ایزدت حافظ و نصیر و معین»

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]