گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

شب دگر باره در محاکا شد

چون مجازات بی‌محابا شد

گفت: «شوخی و حد ببردی تو

خوش خوشم نیک برشمردی تو

من نه آنم که نسبتم کردی

سخت بی‌وقع و رتبتم کردی

یار خلوت‌نشین عشاقم

آرزومند یار مشتاقم

وقت ایشان همیشه خوش دارم

همه شب‌ْشان پیاله‌کش دارم

بر سر کویشان عسس باشم

با شکر مانع مگس باشم

گاه بر بام پاسبان باشم

گاه در خانه میزبان باشم

زخمه عود و زخمه تنبور

روی خوب و خلاصه انگور

خواهم آماده با حریف و ندیم

منکرم گو سؤال کن ز حکیم

که نخواهد سماع روحانی؟

که ننوشد شراب ریحانی؟

خال مصباح چون برافروزد

شب خلوت ز شمع من سوزد

بی حضور وجود من در جمع

ندهد هیچ روشنایی شمع

بس که خواهد که روی من بیند

شب همه شب ز پای ننشیند»

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]