اگر ز بخت مساعد شود که روی تو بینم
دگر ز کوی تو نبود سفر به هیچ زمینم
من از خدای به حاجت جز این مراد نخواهم
که روی کرده به رویش به گوشه ای بنشینم
بر آستان تو مردن به از فراق تو دیدن
که سیر شد دل محنت کش از حیات چنینم
شب فراق تو بر خاطرم گذشت که امشب
شب نخست فراق است روز باز پسینم
دریغ عمر گرامی که تلخ می گذرانم
چه شوربخت غریبی که من ضعیف حزینم
ز بس ملامت خاطر زهر که هست بریدم
خیال تست به پیشم فراق تست قرینم
چو ذره باد سر آسیمه روزگار نزاری
اگر جهان نه به روی چو آفتاب تو بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و فراق صحبت میکند و آرزو میکند که بتواند چهره محبوبش را ببیند. او بیان میکند که دیگر نیازی به سفر ندارد و فقط میخواهد در کنار محبوبش بنشیند. شاعر احساس میکند که مرگ در آستان محبوب بهتر از زندگی بدون اوست و از عذاب فراق رنج میبرد. او از تلخی عمرش و غم ناشی از دوری از محبوبش میگوید و بیان میکند که حتی خیال محبوبش هم او را تسکین نمیدهد. در نهایت، شاعر به وضعیت ناامیدکنندهاش اشاره میکند و آرزو میکند که اگر جهان به زیبایی چهره محبوبش باشد، ارزش زیستن دارد.
هوش مصنوعی: اگر شادی اقبال به من روی کند و تو را ببینم، دیگر نیازی به سفر به هیچ سرزمینی ندارم.
هوش مصنوعی: من تنها خواستهام از خدا این است که به من توجه کند و من بتوانم در کنار او آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: مردن در آستان تو برایم بهتر است از اینکه دوری تو را ببینم؛ چون دل خسته و رنجیدهام از چنین زندگیای دیگر طاقت ندارد.
هوش مصنوعی: شب جدایی تو در یادم گذشت و اکنون، این شب، نخستین شب جدایی من است تا روزی که دوباره ببینمت.
هوش مصنوعی: عمر گرانبها و باارزش من به شرارت و تلخی سپری میشود و من در این زندگی غریب، ضعیف و اندوهگین هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر ملامتهایی که به من شده، از بسیاری زحمتها دلبرم را از یاد بردم. حالا فقط خیال تو پیش من است و جداییات به همراه من است.
هوش مصنوعی: اگر روزگار مانند ذرهای باشد که تحت تأثیر باد در حال حرکت است، من اگر جهان را نبینم و تو را مانند آفتابی درخشان ببینم، خوشحالترم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ام شبی که به خلوت جمال دوست ببینم
به از ممالک روی زمین به زیر نگینم
سماع بربط و جام خوش و حریف موافق
به روی دوست برآنم که در بهشت برینم
نه مرد باشم و باشم سزای آتش دوزخ
[...]
ز چشم خلق هوس میکند که گوشه گزینم
ولی تعلق خاطر نمیهلد که نشینم
سوار گشتم و گفتم: ز دست او ببرم جان
کمند عشق بیفگند و درکشید ز زینم
گناه من همه در دوستی همین که: بر آتش
[...]
نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم
نه دل دهد که به جای تو دیگری بگزینم
زحال زار من ای هر دو دیده ام خبرت نیست
که نیست در غم تو غیر آه و ناله قرینم
برفتی از برم ای ماه سروقد گل اندام
[...]
تو شاه مسند حسنی و من گدای کمینم
مرا سعادت آن از کجا که با تو نشینم
چو خاکروبی آن در دریغ داشتی از من
گذار تا خس و خار رهت به دیده بچینم
سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان
[...]
کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم
گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.