چنان به رویِ تو هر بامداد دل شادم
که می برد غم و شادی زمانه از یادم
اگر چه بوس و کناری نمی شود حاصل
ز گوشه هایِ دو چشمت به یک نظر شادم
مگر ز چشمِ تو از هر چه مست بیزارم
مگر ز قّدِ تو از هر چه هست آزادم
چو بخت معتکفِ آستانت بودم و هجر
چو خاک بر سرِ کویِ تو داد بر بادم
همین که عشق اساسِ محبّت تو نهاد
یقین شدم که غمت می کَند ز بنیادم
نزاریا چو پری باش ز آدمی پنهان
که نیست مردمی اندر قبیلۀ آدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شادی و سرور ناشی از عشق به معشوق خود میگوید. او بیان میکند که هر روز صبح با یاد عشقش دلشاد میشود و غم و شادیهای دنیا را فراموش میکند. رغم اینکه بوسهای و نزدیکیای بینشان نیست، تنها یک نگاه از چشمان معشوق او را شاد میکند. شاعر از تسلط عشق بر سرنوشتش سخن میگوید و اینکه حتی در دوری از معشوق، او به خیال او و محبتش دلخوش است. او از زیبایی معشوقش میستاید و بیان میکند که در این دنیا، انسانهای واقعی و شایسته کم هستند.
هوش مصنوعی: هر روز صبح که به چهرهات نگاه میکنم، آنقدر خوشحالم که تمام غم و شادیهای دنیا از یادم میرود.
هوش مصنوعی: هرچند که نمیتوانم از چشمان تو بوسهای یا محبت بگیرم، تنها یک نگاه تو میتواند مرا خوشحال کند.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم از زیبایی چشمهای تو دلزده شوم؟ آیا میتوانم از قامت تو که همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد، رهایی پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت به درگاه تو پناه آورده بودم، دوری و جدایی مانند خاکی بود که بر سرم ریخته شده و مرا به باد میسپارد.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق بنیان محبت تو را گذاشت، مطمئن شدم که غم تو ریشههای وجودم را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: مثل پری باش و از آدمها دوری کن، زیرا در میان انسانها، انسانهای واقعی وجود ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه داد سخن در زمانه من دادم
ستاره وار زمانه نمی دهد دادم
زمانه گرچه زمن یافته است روزی داد
چرا به من ندهد آنچه من بدو دادم
رهی نماند زنظم سخن که نسپردم
[...]
نسیب و مدح و تقاضا فزون زده قطعه
درین دو روزه به هر خواجه یی فرستادم
کم از جوایی باشد براست یا به دروغ
خدای داند اگر کس به خیر و شر دادم
بسی نکوهش خود می کنم که بیهوده
[...]
دریغ کز نظرِ دوستان بیفتادم
به هرزه عمرِ گرامی به باد بر دادم
درین عذاب که بر من عدو ببخشاید
کسی نمی رسد از دوستان به فریادم
خلافِ عقل بود گر نگویمش که چه باد
[...]
بدانک بوی تو آورد صبحدم بادم
وگرنه از چه سبب دل بباد می دادم
عنان باد نخواهم ز دست داد کنون
ولی چه سود که در دست نیست جز بادم
مرا حکایت آن مرغ زیرک آمد یاد
[...]
زخط سبز خطان سبزه چون کند شادم
دهد شکوفه ز موی سفید خود یادم
شمیم سنبل و بوی گلم ز باد چه سود
چنین که عمر گرانمایه رفت بربادم
چو شاخ میوه که آرد شکوفه پیش از برگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.