دردمندم وز وصالِ یار درمان نیستم
هیچ دردی صعب تر از دردِ هجران نیستم
گرچه می داند که بر جانم ز هجرِ یار چیست
آن چنان زارم که گویی در بدن جان نیستم
رسمِ قربانی ست اندر کیشم اسماعیل وار
گر به تیغِ هجرِ آن مه روی قربان نیستم
داغ حرمانش به کل جان و دلم مجروح کرد
چون کنم آخر که تابِ داغ حرمان نیستم
سال ها شد تا سپردم در رهِ عشقش قدم
ذرّه ای آگاهیِ آغاز و پایان نیستم
سر ز پای و پای از سر باز می نشناختم
بی خبر بودم درین سودا خبر زان نیستم
چون نقاب معرفت از عشق او برداشتم
گر دگر نشناختم چیزی غمِ آن نیستم
من چو ترکِ کفر و دین گفتم چه بیمِ نام و ننگ
کفر اگر لازم شود در بندِ ایمان نیستم
روی و زلفِ دل برِ من کفر و ایمانِ من است
تا نپنداری که من از اهلِ ادیان نیستم
تا نزاری مذهبِ آن زلفِ کافر دل گرفت
در مسلمانی اگر هستم مسلمان نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و به شدت از احساس هجران رنج میکشد. او بیان میکند که این درد هجران برایش غیرقابل تحمل است و حتی اگر معشوقش بداند چقدر این جدایی برای او سخت است، او هنوز هم در درد و غم به سر میبرد. او به قربانی شدن در مسیر عشق اشاره میکند و میگوید که داغ فراق معشوق قلب و جانش را زخم کرده است. شاعر سالها در عشق معشوقش قدم گذاشته و حالا دیگر هیچ چیز از آغاز و پایان عشق نمیداند. او آشکار میکند که عشق او فراتر از مذهب و دین است و حتی اگر به کفر هم بکشاندش، برای او اهمیتی ندارد. در نهایت، او میگوید که عشق و زیبایی معشوقش برایش از همه چیز مهمتر است و هیچ مرزی بین کفر و ایمان در عشق او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من دردی عمیق دارم و از وصال محبوبم خبری نیست. هیچ دردی به شدت درد جدایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با اینکه میداند جدایی از یار چه تأثیری بر من گذاشته، اما در آن حد ناراحت و زار هستم که انگار دیگر روحی در بدنم نیست.
هوش مصنوعی: من برای قربانی کردن هم مثل اسماعیل آمادهام، اما اگر به خاطر فراق آن معشوق زیبا قربانی شوم، حاضرم.
هوش مصنوعی: درد ناشی از ناامیدی و حسرت، به شدت روح و جانم را آسیب زده است. حالا نمیدانم چه کار کنم، زیرا تحمل این درد برایم ممکن نیست.
هوش مصنوعی: سالهاست که در مسیر عشق او راه میروم، اما هنوز هیچ دانشی درباره آغاز و پایان این مسیر ندارم.
هوش مصنوعی: من از حالتهای وجودیم، یعنی سر و پا، غافل بودم و نمیتوانستم آنها را از هم تشخیص دهم. در این وضعیت عاشقانه، کاملاً درگیر شده بودم و از حقیقت ماجرا بیخبر بودم.
هوش مصنوعی: زمانی که پردهٔ دانایی را از عشق او کنار زدم، حتی اگر چیزی جز او را نشناختم، برایم مهم نیست و غمگین نمیشوم.
هوش مصنوعی: من وقتی ترک کفر و دین را انتخاب کردم، دیگر از نام و ننگ کفر نمیترسم؛ اگر ایمان به بند کشیده شود، من در آن محدودیت نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: ظاهر و زیبایی تو برای من چنان است که ایمان و کفر من به تو وابسته است، تا اینکه فکر نکنی من جزو پیروان هیچ مذهبی نیستم.
هوش مصنوعی: هرچند که خود را مسلمان میدانم، اما چون دل به زلفِ کافرِ معشوق سپردهام، در حقیقت در ایمان ضعیف هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو استغفار من کز اهل ایمان نیستم
خرقه از مصحف اگر سازم مسلمان نیستم
معنی اخلاص میخواهند و حسن اعتقاد
چون نشینم با نکوکاران کز ایشان نیستم
در چمن معذور داریدم اگر گردم ملول
[...]
شهری عشقم چو مجنون در بیابان نیستم
اخگر دل زنده ام محتاج دامان نیستم
دست خود چون خوشه پیش ابر می سازم دراز
خوشه چین کشت این خرمن گدایان نیستم
قطره خود را ز کاوش می کنم بحر گهر
[...]
چند بر سنگم زنی من شیشهٔ جان نیستم
چند پامالم کنی خون شهیدان نیستم
ای مسلمانان مسلمانی اگر اینست و بس
من یهودم، کافرم، گبرم مسلمان نیستم
دست بیطالع کجا و گوشهٔ دامان دوست
[...]
بر سر نازش در آن کو با رقیبان نیستم
در ره عشق این مخواه از من که من آن نیستم
زین خوشم کز بس که با من در خیال دشمنی است
هر کجا هستم ز چشم دوست پنهان نیستم
در بهای بوسه ی جان بخش جان خواهی ز من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.