گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

آدینه مست مرا دید محتسب خراب

می آمدم برون ز خرابات مست بی نقاب

آغاز کرد بی هده گفتن کی ای فلان

از چون تویی خطاست چنین کار ناصواب

آدینه چون به مجلس واعظ نیامدی

نشنیدی از خطیب که چون می کند خطاب

ای فارغ از بهشت نمی بایدت نعیم

وی غافل از جحیم نمی ترسی از عقاب

گفتم که احتساب خراباتیان که کرد

هرگز که دید کوی خرابات و احتساب

گر راست بشنوی ز خراباتیان بسی

راغب تری به شرب سر از راستی متاب

بر من چه اعتراض کنی دفع خویش کن

کز خود برون نرفته به زهدت چه احتساب

اینک بهشت اگر به قضا داده ای رضا

وینک جحیم اگر طمعی داری از شراب

از مجلسی چه می کنم اینجا که می کنند

هر دم روایتی درگر از آیت عذاب

من در بهشتِ مجلسِ اصحاب می خورم

بر بانگ چنگ و ضرب دف و نغمه ی رباب

آن جا نه جای تست نه میخانه راه تو

زهّاد را پدید بود مرجع ومآب

آن ها که سر به دنیی و دین درنیاورند

حلاج وار طوق ندانند از طناب

کردند اعتصام به حبل الله و زدند

دست وفا به دامان اولاد بوتراب

بی بال مانده ای نتوانی پرید از آنک

ناممکن است جلوه ی طاووس از غراب

مثل تو پاک تن نبد آن قوم پاکباز

گنجشک را رسد که کند پنجه با عقاب

ایشان منزّه اند و تو موقوف نام وننگ

ای گاو لاغری مفگن خر در این خلاب

منگر به عاشقان به حقارت که می کنند

شیران نر زه معرکه ی عشق اجتناب

افسرده را چه غم که نزاری در آتش است

ای دست گیر هان که ز سر درگذشت آب

یارب تو آگهی که محبّ ولایتم

روز جزا به قدر محبان دهم ثواب