هزار یادِ سرِ پنجۀ نگارینش
هزار یادِ بناگوش و عِقدِ پروینش
کنار من شود از اشک تا میان پرخون
چو یادم آید از آن پنجۀ نگارینش
ز بس تپیدنِ دل چون گِره شوم درهم
چو یادم آید از آن زلفِ عنبر آگینش
ز دیده زر طبقِ روی در گهر گیرم
چو یادم آید از آن سینه هایِ سیمینش
چو نافِ آهویِ چین در دلم بسوزد خون
چو یادم آید از آن طرّه هایِ پرچینش
نسیمِ پیرهنِ یوسفم رسد به دماغ
چو یادم آید از آن نکهتِ عرق چینش
برآیدم به دماغ آتش از حرارتِ مهر
چو یادم آید از آن غمزه هایِ پرکینش
شود رخِ چو زریرم ز اشکِ سیم اندود
چو یادم آید از آن حلقه هایِ زرّینش
از آبِ شور سرم گریه تر کند دامن
چو یادم آید از آن خنده هایِ شیرینش
هزار بار برآید ز غصّه جان به لبم
چو یادم آید از آن رسم و راه و آیینش
همین خوش است که از وقتِ یاد کردنِ دوست
خوش است وقتِ نزاریِ زارِ مسکینش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مسلسل است غم دل به زلف پُر چینش
که گرد دور قمر بستهاند بر چینش
چنان به حلقهٔ زنار زلف او دل من
مقید است که بر باد میرود دینش
رخِ چو آینهاش را ز حُسن آئین است
[...]
بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش
دروست مائده جنت، آش کشکینش
بود فراغت دنیا و آخرت باغی
که غیر دست تهی، نیست هیچ گلچینش
جهان زنی است بخون تو چشم کرده سیاه
[...]
چه غنچهها که نپرود باغ نسرینش
چه میوهها که نیاورد سرو سیمینش
چه فتنهها که نینگیخت چشم پرخوابش
چه حلقهها که نیاویخت زلف پرچینش
چه دانهها که نپاشید خال هندویش
[...]
ز سیر دار فنا بسته چشم حق بینش
رسید به جدل دور از خدا به بالینش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.