جمالِ رویِ هم چون آفتابش
شبی گر باز می بینم به خوابش
به شمشیر از منش نتوان جدا کرد
در آغوش ار کشم مستِ خرابش
چه خوش باشد بدان شیرین زبانی
که در شور آورد بر من شرابش
نه آخر زان دهان باشد خوش آید
اگر تلخ است اگر شیرین جوابش
دلم کرده ست دندان بر لبش تیز
به خونِ جانِ خود دارد شتابش
خیالِ قامتش سرویست پیشم
که هست از چشمۀ چشمانم آبش
قرارم نیست بر بی دل ببخشند
که بی دردی نباشد اضطرابش
فراقم هم دری در وصل دارد
زجایی می کشد چندین عذابش
نزاری بس که کانِ جان بکندی
ندیدی رنگ از لعلی مذابش
حسودت بر حماقت می کند حمل
که کوثر می کشد هم چون شرابش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسا رویا که از من رفت آبش
بسا چشما که از من رفت خوابش
گلی که خود بدادم پیچ و تابش
باشک دیدگانم دادم آبش
درین گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیرد گلابش
شبی صد کس فزون بیند به خوابش
نه بیند کس شبی چون آفتابش
وگر خواهی که من بدهم جوابش
کنم از بهر تو اینجا عقابش
چه می خورده است چشم نیمخوابش
که او مست است وهشیاران خرابش
زهی بیداری بختم در آن شب
که آید خواب تا بینم به خوابش
اگر پرسد که بی ما زنده چونی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.