ما را به دام عشق درافکند دیده باز
باری نکردمی به کس این شوخ دیده باز
بیچاره دل ز دیده گرفتار میشود
ای دیده چند گویمت آخر نظر مباز
دل خود برفت و جان برود نیز لامحال
آنجا که از نظر نرود هیچ احتراز
آری چه دل چه سر که همه کاینات را
مقدار نیست در نظر یار پاک باز
در عشق فتنه باشد و در عقل عافیت
آری ولی کجا به حقیقت رسد مجاز
عیب و هنر یکی نشود پیش مدعی
تا ننگرد به دیدهٔ محمود در ایاز
ما همچو حلقه بر درو خوش در حرم رقیب
حیف است دست مردم کوته نظر دراز
گفتم که با فراق شکایت کنم ز وصل
هرگز که کرد سینهٔ دشمن محلِّ راز
صد ساله از مطالعهٔ خلد خوشترست
یک لحظه در مشاهدهٔ یار دل نواز
مشرق ز قبله باز ندانم که در خیال
مستغرقم چه گونه به مسجد برم نماز
من خود به جان دوست که هرگز نخواستم
از بینیاز حور و قصور و نعیم و ناز
پر کن قدح بده به نزاری که مست عشق
از دوزخ ایمن است و ز فردوس بینیاز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
[...]
در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز
بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز
ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام
رنجورم از تو ، ور چه بپروردمت بناز
هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو
[...]
ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز
تا کی خطا و چند دغا راستی بباز
چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز
در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز
بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی
خواهد که در میان جهنم شود دراز
هست از کمال شدت سرما در آبگیر
[...]
ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد
جان عدو فتد چو دل شمع در گداز
هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست
در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز
دیگر شکی نماند جهان را درین که هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.