گنجور

 
حکیم نزاری

جام پر جان کن بیاور ساقیا

بین که می گردد سرم چون آسیا

طبع را اکسیر می پر می کنم

می کنم حاصل از او این کیمیا

هم بدین اکسیر حاصل می شود

کیمیای معنوی از اسخیا

شرب من ام الخبائث کی بود

من به پاکی می خورم با ازکیا

راستی را هم حرام و هم پلید

هست و شد بر بی ثبات و بی حیا

بنگ را قومی به جای می خورند

ظلمت شب را چه نسبت به ضیا

آری آری هست آنجا نکته یی

بیخ حیوانات باشد در گیا

سود کی باشد کشیدن در بصر

خاک کر در همچو گرد توتیا

گر کسی را ناخوش آید باک نیست

راست می گوید نزاری بی ریا

منکران از جهل نشناسند باز

اطلس و نخ از حریر و بوریا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode